دختر تنها

دختری که به دنبال دوست می گردد

دختر تنها

دختری که به دنبال دوست می گردد

تنهایی

شبی از پشت یک تنهایی غمناک و بارانی ، تو را با لهجه گل های نیلوفر صدا کردم.

تمام شب ، برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.

پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس ، تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید ، با حسرت جدا کردم.

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی: دلم حیران و سرگردان چشمی است رویایی!

 همین بود آخرین حرفت .

و من بعد از عبور تلخ و غمگینت، حریم چشم هایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید واکردم.

نمی دانم چرا رفتی. نمی دانم چرا ! شاید خطا کردم.

و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا ! تاکی ! برای چه  ! ولی رفتی ...

بقیه در ادامه مطلب...

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد.

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت ، تمام بال هایش غرق در اندوه و غربت شد.

و بعد از رفتن تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت.

می دانم تو نام مرا از یاد خواهی برد.

هنوز آشفته چشمان زیبای توام بر گرد.

ببین که سر نوشت من چه خواهد شد.

و من در حالتی ما بین شک و حسرت و تردید...

کنار انتظاری که بدون پاسخ و سرد است ...

و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل ...

میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر ....

نمی دانم چرا ؟شاید به رسم عادت پروانگی مان ...

برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.

با این حال باز هم می گویند :

شعر تو غمگین است...

با که گویم این درد ؟

سرنوشتم این است.

چاره ای نیست عزیز،

چون حقیقت این است....

  

نظرات 9 + ارسال نظر
میر حمزه طاهری هریکنده ای نوپا شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 03:14 ب.ظ http://www.taheri.blogsky.com


عشق
عجب حال و هوایی دارد این عشق
به نام و ریشه جایی دارد این عشق

به وصل و دوستی هرجا می زند حرف
درون را تکیه گاهی دارد این عشق

گر هر کس بی عشق لب خنده دارد
نداند سینه جایی دارد این عشق

سفر تا آن رسیدن خط پایان
به راهش رد پایی دارد این عشق

نظر بر آن جمال و صانع عشق
سپا سش آن خدایی دارد این عشق

به جهل و کینه و عهدی شکستن
خطر را جمله چاهی دارد این عشق

به چشمی با نگاهش جان جانان
به رمزش رتبه جانی دارد این عشق

به مقصد می برد آنکه خدایی است
گذر مستانه سازی دارد این عشق

نگاهی دوری اش بس گریه شوق
دو دیده اشک نابی دارد این عشق

به شعر و بس ترانه هیچ نگنجد
غزل را سن و سالی دارد این عشق
***
میر حمزه طاهری هریکنده ای (نوپا)

مهراب یکشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:59 ق.ظ http://mehrab.blogsky.com

با سلام به دوست و همراهم در مسیر زندگی

واما ....

از نظر من انسان خالق شرایط خود وجامعه می باشد بیایید کمی هم

بر انگشت اشاره ای که به دیگران وجامعه وسیاست واقتصاد وحتی

جغرافیا دراز میکنیم وتمام تقصیر ها را به گردن دیگران میگذاریم

خوب نگاه کنیم آیا تا کنون خود را مقصر به وجود آوردن شرایط دانسته ایم

آیا جز این است که اگر شرایط بد است انسانها آن را به وجود آورده اند

واین کیست که می تواند اوضاع را تغیر دهد جز خود انسان.......

کمی باهم بیندیشیم

۲- کاملا درست میفر ماید .اما به نوع احتیاج به کلید مرتبط می باشد

اگر شخصی از شما در خواست کمک کند آیا به او ماهی میدهید

یا ماهی گیری شاید در یک لحظه فقط به آن ماهی نیاز داشته باشد

اما در وقت مناسب میتواند ماهی گیری را نیز بیاموزد..

۳- اما بزرگی وشان انسان در عظمت عشقش در والای ارزشهایش

و در شادی وسرور تقسیم شده اش نهفته است .بزرگی و شان

انسان: در بزرگی وشان حقیقتی که بر لبان جاری می سازد

ودر درون به آن اعتقاد داشته باشد. در یاری و مساعدتی

که بذل میکند در مقصدی که میجو ید و در چگونه زیستن او نهفته

است..

۴- قدمهای بلند و با آگاهی کامل درست تر از تند رفتن وبدون تفکر کردن میباشد

امام علی میفرماید.. من عاشق زندگی ام و بیزار از دنیا.

بیاید کمی با هم تفکر کنیم

مجهول دوشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:12 ق.ظ http://layaomram.blogsky.com/

سلام گفته بودی بهت سر بزنم و گفته بودی به سرنوشت من دچار شدی وبلاگ تو هم جالبه می خواستم بیشتر راهنماییم کنی توی این شرایط چه کار کنم

زیبا سه‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:34 ق.ظ http://dadodel.blogfa.com/

فقط کسی معنی دل تنگی را درک می کند که


طعم وابستگی را چشیده باشد


پس هیچوقت به کسی وابسته نشو


که سر انجام آن وابستگی دلتنگیست

لوک بد شانس سه‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:53 ب.ظ http://lukebadshans.blogfa.com

سلام راستش این وبلاگ تا اطلاع ثانوی سیاه پوش می باشد !
منم که این دفه با یه دنیا غم و غصه اومدم
آخه همه چیز تموم شد ...
نمی دونم چی بگم
خیلی سردرگم ، خیلی داغونم ، خیلی زیاد ....
بیش تر از اون چیزی که فکرشو بکنین
به خدا از در و دیوار غم می باره !
نمی دونم باید سکوت کنم ، فریاد بزنم یا ....
خواهش می کنم زودتر بیا تا الاقل مرهمی برای دردام باشی
بی صبرانه چشم انتظار قدم های بهاری تون هستم
آخ ببخشید دیگه هیچ چی بهاری نیست
آخه دیگه بهار نیستش ....
منتظرم یا علی ....

غربت را حتما نباید لای الفبای شهری غریب بیابی
و یا جایی پشت لحظه های آشنا
همین که عزیزت نگاهش را به دیگری تعارف کند
کافیست تا تو غریب شوی

ای جاذبه ای که می کشانی ما را
بر خاک سیاه و می دوانی ما را
یک روز درست مثل افتادن سیب
بر خاک سیاه می نشانی ما را

علی سه‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 03:35 ب.ظ http://ddn.blogsky

سلام
باید یه تحولی بدم تو وبلاگم چون تو زندگیمم یه تغییر گنده ایجاد شده که بعد موصل می نویسم
تو هنوزهم تنهایی؟
بهترینه تنهایی باور کن
عشق و دوست داشتن پوچ ترین چیز تو دنیاست
و پوچ تر ازینا شاید کلمه ای به نام وفا باشه
موفق باشی
یا حق

دریا سه‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 06:53 ب.ظ http://www.daryaa.blogsky.com

سلام. خوبی؟

ممنون از اینکه به وبم سر زدی. بازم بیای خوشحال میشم.

راستی... میخواستم بپرسم این شعری که نوشتید از کیه؟؟؟

بازم ممنون

إإإ دیدی چی شد...؟!

یادم رفت بهت تبریک بگم....

هنوز مونده ها...

ولی من پیشاپیش تبریک میگم...

پیشاپیش عید مبارک

باغبان سالخورده دوشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:11 ق.ظ http://www.shaer-e-sabz.blogfa.com

سلام زیبا پر از احساس و صمیمی می سرایی موفق باشی

اردلان چهارشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 03:33 ب.ظ http://setameh.persianblog.ir/

وبلاگ قشنگی داری
وقت کردی یه سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد